شرح حال



من همه چیز هایی که خوشبختی میاره دارم مثلا سایه پدر و مادرم بالای سرمه، خواهرم دوستم داره و منم دوستش دارم

از نظر مالی خدارو شکر مشکلی ندارم و تنها چیزهایی که کم دارم فقط مشکل پاهام و یک کار خوبه ولی با همه اینها ارزوم اینه که ای‌کاش به دنیا نیومده بودم، کاش بدنیانیومده بودم تا طعم تلخ از دست دادن تورو تجربه نمیکردم

همونجور که داریوش گفته: دنیای این روزهای من هم قد تنپوشم شده، اینقد دورم از تو که دنیا فراموشم شده

عزیز ترینم با این که رفتی و من تلاشمو کردم که از تو ننویسم ولی اینقد عشقم بیشتر شده که نمیتونم حتی لحظه ای به تو قکر نکنم شبی نیست که خوابتو نبینم

و واقعا روزهای سختی‌شده برام روزهای‌ خیلی خیلی خیلی سخت

این که تو خواب و بیداری باکسی زندگی کنی همش صداش کنی، همش صداش تو گوشت باشه

دلت بخواد محکم بغلش کنی، دوست داری تمام عشقی که تو رگ هات می‌جوشه رو تقدیمش کنی کسی که هرشب خوابشو میبینی و صبح با صداش بیدار میشی ولی دیگه مال تو نیست و نداریش

اینها سخت و کشنده هست، کاش به دنیا نیومده بودم ناشکری من نیست فقط خواسته من برای رهایی از درد عشقی هست که به جونم افتاده و درمان نداره


تو را با غیر میبینم و کاری زدستم بر نمیاید نمیاید نمیاید نمیاید


دریافت


چند روزه که یک خط بالای دیجت اضافه شده، یک خط بدون نوشته، یک خط که فقط و فقط از دوتا استیکر تشکیل شده

یک حلقه و یک قلب قرمز

هرچند که این یک خط جمله و حتی عبارتی هم نداره هرچند که حتی یک فعل هم نداره ولی برای من کلی معنی داره

به من گفت که همه چیز تمامه، گفت پسری که مادرش برای این که براش زن بگیره گریه کرده، دسری که فقط یک بار رفت خاستگاری از پسری که تمام سعیشو کرد که یک مرد کامل و واقعی باشه از پسری که خیلی از غیر ممکن هارو ممکن کرد

پیشی گرفت و حتی تونست کمرمن که هیچ وقت نباخته بودم رو به بدترین شکل ممکن به خاک برسونه

هرچی فکر میکنم بیشتر گیج میشم مثل این که متغیر های غیر ممکن دنیا خیلی زیادتر از اونی هستن که بشه برای دنیا قانون و مقررات تعیین کرد


تو گذرگاه سختی از زندگی گیر کردم درست جایی از زندگی که تو نیستی و حضور نداری ولی هر لحظه من پر و لبریز از تو و وجودت حتی عطر تنتم حس میکنم، صدای تو هنوز و همیشه توی گوشمه ولی اون چیزی که شاید باور نکنی اینه که میتونم حستو داشته باشم، درست همین لحظه که مینویسم عطر بارون و صدای بارون منو یادت اورده ولی تو کنار کس دیگه ای هستی، لطفا دنیارو برای خودت سخت نکن و به من اهمیت نده همین که من توی تو و عشقمون زندانی شدم بسه

امیدوارم دیگه اینجوری دلگیر و تنها توی جمع حست نکنم


این ترم خیلی بهم فشار اومده کلا ۴ تا درس دارم ۸ واحد ولی ۳ تاشون کار عملی دادن

یکی کنفرانش میخواد

یکی هم گفته تا مقاله ثبت یه ژورنال علمی نکیم بهمون نمره نمیده

چند روز پیش دلدرد شدید شدم رفتم دکتر تو ارژانس، گفت مشکوکم به خون ریزی باید برم ازمایش خون و مدفوع بدم اگه چیزی بود بستریم کنه

منم بهش گفتم نه ازمایش میدم نه بستری میشم

اونم گفت پس مسئولیتش با خودت

خوب اومدم خونتون به عنوان مهمون استرس نداره که


باز هم بخاطر خواب پیام دادن به تو رو از دست دادم و این خیلی تلخه

راستی مدیر گروه که باهاش بخث کرده بودم، دیدتم اصلا هیچی نگفت و فقط شوخی کرد

همه بچه ها تعجب کرده بودن

برای بسته سفارشیت خدارو شکر که رسید بدستت ان شاالله ازش راضی باشی و همونی باشه که میخواستی

ولی ازت خواهش میکنم چیزی برنگردون بزارش به حساب کادوی تولدت، خیلیییی دوست داشتم میتونستم کادوی تولد بهت بدم الان که شده لطفا این فرصتو ازم نگیر


همش به خودم میگم هنوز وقت هست که بیام و ببینم چی تو نظرات برام نوشتی، بیدار میشم تا یکم فیلم نگاه میکنم خیلی زود دوباره خواب میرم

دیگه بدنم به خواب عادت کرده، اگه نخوابم و بخوام بیدار بمونم حالت تهوع شدید و سردرد میگیرم

ولی خوبیش اینه تو خواب میبینمت

راستی کار جدیدت خوبه؟ راحتی؟ ازش راضی هستی؟


نمیدونم دقیقا چند وقته که چیزی ننوشتم فقط دوتا خاطره دارم یادمه جمعه عصر قرار بود با حسین دوستم بریم بیرون که من پیام دادم گفتم خیلی خوابم میاد باشه بعدا میریم و امروز صبح از ساجده پرسیدم چند شنبه هست گفت دوشنبه

شبها یه چند ساعتی بیدار میشدم ولی الا واقعا گیجم دیشب فکر میکردم یک شنبه هست دیشب یعنی ساعت یک امروز صبح ولی ساجده گفت دوشنبه، تقویمم نگاه کردم دوشنبه بود

واقعا نمیدونم چند ساعت خوابیدم هنوز خوابم میاد


یک عالمه سوال تو ذهنم دارم، سوالایی مه مول یک ویروس زیاد میشن

حس میکنم مغزم داره میترکه، سوالای بیجوابی که مدام جلو چشمم هستن

راستی یکی از بلاهایی که عجوزه سر مادر اورد سر خودش اومد

یادمه سالی که مامانم میاست صفرا عمل کنه مجبورش کرد هرچی زودتر عمل کنه، بدون این که کمکش کنه یک دکتر خوب پیدا کنه( چند وقت پیش مامان رفت پیش پورسیدی بخاطر مشکلاتش دکتر بهش گفته بود عملت اشتباه بوده اگه مجرای صفرارو به جای دیگه ای برده بود الان اینقد مشکل و درد نداشتی)

الان عجوزه مجبور شده عمل کنه

امیدوارم تمام بلاهایی سرما اورد سرش بیاد


بهدا ببخشین زنگ زدی من نتونستم درست و حسابی باهات حرف بزنم

این چند روز خیلییییی درگیر بودم و سخت مشغول ان شاالله فردا یک بخشی از کارهام تموم میشه و میرسم به یک بخش بزرگ تر و سخت تر

خیلیییی خوشحالم که بهتری، ان شاالله دیگه هیچ وقت مریض نشی


نمیدونم از این که خوابم عمیق بود و صدای گوشیمو نشنیدم نارا حتی یا اینقد گرفتار و درگیر هستی که نتونستی بیایی به سایت سر بزنی

ولی هرچی که هست فقط و فقط از خدا میخوام تنت سالم، لبت خندون و عمرت طولانی باشه

به خدا من ادم بدی نیستم تو منو خوب میشناسی


واقعا هیچی بدتر از این نیست بعد یک مدت انتظار تلفنتو از دست بدم

دیروز کلا از ساعت ۷ صبح نخوابیدم تا دیشب، دیشب مامانو بردم دکتر برای قندش جلو بیمارستان خواب رفتم خیلیییی خسته بودم

با این که گوشی رو زنگ بود من اصلا صدای گوشی رو نشنیدم☹️

امیدوارم خوبه خوبه خوب باشی و سالم و سلامت

از این به بعد صدای گوشیمو زیاد میکنم که تلفونتو از دست ندم


باید این موضوع باور کنم که بی معرفت شدم و خوب میدونم هرچقدر دلیل

 و بهونه بیارم که وقت نشد یا کار داشتم باز از اسمش معلومه که بهانه بوده

ولی بدون همیشه به فکرت هستم و هر بار که قدمی بر میدارم یا بهتر میشم برات ارزوی سلامتی میکنم ان شاالله همیشه سالم، موفق و شاد باشی

من همیشه برای سلامتیم و شرایطم مدیون تو هستم و همیشه با هر فدمی که برمیدارم به یادتم


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

بــوی ِکــاغــذ هــایِ کــاهــی :) خط خطی های دیوانه ی عاقل amozeshh Agora هو الَذی انزَل السَکینَة فی قلوبِ المومنین bookmaker تحصیل و مهاجرت به خارج از کشور پولیتیکا وبلاگ رسمی گروه مطالب مفید